سوار هواپیما شدیم و با کمک مهماندار صندلی هامونو پیدا کردیم
و سرجاهامون نشستیم....
رن:هه دستشون درد نکنه حداقل فرست کلاس برامون میگرفتن...
سارا:هاهاها چه تصوری داشت...اخییییی رویات خراب شد....
رن:رویای زیبای من با اسب و پرنسس بود....
سارا:نچ نچ نچ.....همون بهتر که خراب شد....
رن:هههههههههههههوف گرممه...
سارا:الان اگه کلاهتو دربیاری همه میشناسنت....و این خیلی بد
میشه اگه ما دوتارو با هم ببینن......
رن:ااااااااااااا چقدر مشهور بودن بده...میگما شماها هنوز مشهور
نشدین...راه برگشت هم داریم...به عنوان بزرگترت نصیحتت
میکنم بیخیال شو....
سارا:هه هه نوخوام...بیگی بخوام من خوابم میاد...
رن:اااااااااااا میخوای سرتو بزاری رو شونمو بخوابی....
سارا:نننننننننننننه......
رن:هه داشتم شوخی میکردم...فک کن منو این جلف بازیا...
سارا:هه اگه یه بار دیگه از این شوخیای جلف خواستی بکنی
بلایی سرت میارم که دیگه موهات درنیاد.....و چشمامو بستم..
(دوستان من حساب کردم با هوا پیما تا جوجو 3 ساعت راهه)
(هه هه از مسافت شیراز تا تهران حساب کردم)
نیم ساعت بود که چشمامو بسته بودم ولی هنوز خوابم نبرده
بود و رن هم کنار من هی وول میخورد...دلم میخواست تک تک
موهاشو بکنم..
چشمامو که باز کردم دیدم داره از صندلی جلویی یکی رو دید
میزنه سرمو اروم بردم کنار صورتش که دیدم زوج صندلی جلوییمون
یکم منحرفن و دارن یه کارایی میکنن...
سارا:نچ نچ نچ اخه چرا این ادمای منحرف میان تو یه جای
عمومی کاراشونو انجام میدن...اخه جا قهطی بود..خو میرفتن
توالت... و دوباره به صندلیم تکیه دادم....رن داشت با چشمای
گرد شدش نگام میکرد...
سارا:تو هم چشماتو درویش کن...یعنی چی یه بچی تو کار
بزرگترا دخالت میکنه...
رن:هه هه تو بیدار بودی؟!
سارا:پ ن پ خواب بودم....
5دقیقه بعد:
هنوز کارشون ادامه داشت...و از اونجایی هم که ما دوتا منحرف
بودیم وممکن بود فیلم بگیریم و تو بعضی از سایتا بزاریم...از جام
بلند شدم و رفتم کنار صندلیشون ایستادم و با دست اروم به
بازویه دخترک زدم....
دخترک یه دفعه از جاش پرید و به طرفم برگشت..هه خندم
گرفته رژ قرمزش دور لبش پخش شده بود و اثارش رو لب پسر
هم جامونده بود...
صدامو صاف کردم و گفتم:ببخشید میشه این کاراتونو ببرید تو
توالت انجام بدین....فکر نکنم اینجا جاش باشه....اها راستی
رژتون(و به دور لبش اشاره کردم)پخش شده....بهتره دهنه
دوست پس..رتون هم پاک کنید....
دختر:تو از کجا میدونی دوستپ..س...رمه(و یه نیشخند زد)شاید
شوهرم یااااااااااااا نامزدم باشه.....
سارا:من که حلقه ای دستتون نمیبینم.....وبه صندلیم برگشتم..
و با رن ریز ریز خندیدیم.......
رن:هه باید ازشون فیلم میگرفتیم میزاشتیم تو سایت تا دیگه هر
جا از این کارا نکنن
سارا:هاهاها کی گفته نگرفتیم....و موبایلمو اوردم بالا....(هی
منحرفه بدبخت...من اینجوری نیستم تو این یه مورد با هم فرق
داریم)
رن:نچ نچ نچ منحرف...
سارا:درد خوبه حالا خودشم داشت میگفتا...
رن:خو حالا باش چیکا میکنی(خو پاکش میکنه...نه میتونه
ازشون باج بگیره..هاهاهاها)
سارا:به تو چه.... هنوز این کارا برا تو زوده...تو کار بزرگترا دخالت
نکن...
رن:توهم زدیا!!!!!حالا خوبه من2سال بزرگترم....
سارا:از نظر عقلی من بزرگترم...هوهوهوهو...
پی اس پیمو از تو کیفم دراوردم و شروع کردم به بازی.....
رن: به منم بده...منم حوصلم سر رفته....
سارا:مگه خودت نداری؟؟؟
رن:شارژش تموم شده......
سارا:تو گلسی نتتو میدی من بازی میکنم منم پی اس پیمو میدم
رن:عمرا...
سارا:خود دانی...
10 دقیقه بعد:
رن:ااااااه خوب بیا...فقط نری تو تنظیماتشا....
نیشم تا بنا گوشم باز شد و موبایلشو ازش گرفتمو پی اس پیمو
بهش دادم....اول یکم بازی کردم بعد رفتم توعکساش....
سارا:اوهو خودشیفته.....
رن:خوب پس میخوای از چی عکس بگیرم از دخترا...
سارا:هه هه هه......میگما موهای بلند بنفش بت نمیاد...
رن:میدونم...اونجا مجبور شدم....
بالاخره3ساعت تموم شد و ما به جیجو رسیدیم....
نظرات شما عزیزان:
منم بنداز تو چمدونت ببر...هه هه...کیسوپ رو هم ما میدوستیم...خیلی ناز بیدش...ولی دونگهو که دیگه پخ پخ
رن رو بیشتر میدوستیم....میگما کلا این کره ای ها همشون نازن..ادم نمیدونه کدومو انتخاب کنه.....
پاسخ:من نمیدونم چرا این لوکس بلاگ بقیه نظرات رو بعد از پاسخ میخوره!!!!!!
پاسخ:اری اری زیادن سالگرد عروسی مامانم هم25 تیره.....اییییییییییی خیلی میدوستم بیشتر از رن

پاسخ:hehehhehe ye sal bozorgtare vali ba pesar dayiim sheshome

پاسخ:اره هستم sara bamiri... عکسم یه جنازه هست... هه هه

پاسخ:هه هه چقدر مردادی... خواهرت چند سالشه؟ داداش من پنجمه دبستانه...

تو خانوادی ما داییم 20 من 21 عموم 22 تیر همیشه تولدمو یه روز زودتر میگیرن با داییم (بعضی وقتام همون روز میگیرن)